حالا که رفتهای
دوباره به همان جا میروم
چه بی برگ و بار نگاهم میکنند
درختهای گردو، گیلاس، خرمالواز کوچه باغ بیحرف
به امامزاده شعیب میرسم
کسی نیست
گریه میکنممیمانم
برمیگردم
*****
حالا که رفتهای
بیهوا و بی حوصلهسر به بیابان میگذارم
در دو راهی امامزاده داوود و سنگان
توقف میکنم
تکهای از ماه در دامنم میافتد
*****
حالا که رفتهای
کسانی از کنارت عبور میکنند
کسانی در عکست میایستند
از تو میپرسند
و کسانی شک نمیکنند
شکسته میشوند
منبع: کتاب حالا که رفتهای/محمدرضا عبدالملکیان