اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم
دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده
در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم
پای صحبتهای پدر بزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند
و در یک شب زیبای تابستانی پنجره های اتاق را نمی بستم تا آرایش موهایم به هم نخورد ، شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدتها بر روی میز جا خوش کرده اند را روشن می کردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم
با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند
با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم
و با دیدن زندگی بیشتر می خندیدم
هر وقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و از اینکه آن روز را کار نکردم فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است
هرگز چیزی را نمی خریدم فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم و یا اینکه ضمانت آن بیشتر است .
به جای آنکه بی صبرانه در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم هر لحظه از این دوران را می بلعیدم چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمایش بگذارم
وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم : بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور ، بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم
اما اگر شانس یک زندگی دوباره به من داده می شد هر دقیقه آن را متوقف می کردم ، آن را به دقت می دیدم ، به آن حیات می دادم و هرگز آن را پس نمی دادم
نوشته ای از: اِرما بومبک
همه روزنامههای جهان را ورق میزنم، خبری نیست.
هیچ اتفاقی نیفتاده است. اتفاقهای مهم را توی روزنامه نمینویسند. این خبرها چهقدر غیرضروری است! این خبرها کوچکاند و معمولی.
ین خبرها زندانیاند؛ زندانی روز و ساعت، آفتاب که غروب کند خبرها بوی کهنگی میگیرند.
من اما دنبال روزنامهای میگردم که خبرهایش تا همیشه تازه باشد، داغداغ. روزنامهای که هیچ بادی آن را با خود نبرد. دعا میکنم و فرشتهای برایم روزنامهای میآورد. فرشته میگوید: این همان روزنامهای است که هیچ طوفانی را یارای آن نیست تا برگی از آن را با خود ببرد. این روزنامه بوی ازل و ابد میدهد و خبرهایش هرگز کهنه نخواهد شد و به سادگی نمیتوان از آن گذشت. این روزنامه همه روزنامههاست، روزنامه سالها و عمرها.
فرشته میگوید: برای خواندن و دانستن هر خبرش باید آن را زندگی کنی، آن وقت میفهمی که اخبار بهشت هم در این روزنامه است، آگهی رستگاری نیز.
در نخستین صفحه روزنامه این آمده است: هر کس به قدر ذرهای نیکی کند آن را خواهد دید و هر کس به قدر ذرهای بدی کند آن را خواهد دید.
فرشته میرود و من میمانم و روزنامه خدا، روزنامهای که برای خواندنش عمری وقت لازم است.
من دیگر روزنامهای نخواهم خواند، تنها همین خبر برای من بس است.
عرفان نظرآهاری
فکر میکنید چطور میتوانیم رفتار و زندگی مان را تغییر دهیم یا یک عادت بد را ترک کنیم؟
اگر میخواهید مشکلاتتان را حل کنید، باید برای تغییر عادتها و روشهای فکر کردن، برخورد فعال داشته باشید. برای مثال، شما ممکن است بخواهید وزنتان را کاهش دهید و یا یک شغل بهتر پیدا کنید
و یا یک کار مشکلی را به انجام برسانید و یا درصدد تغییر روابط تان با سایر افراد باشید.
این مشکلات سخت و زیاد هستند. برای موفقیت در اجرای آنها میتوانید از این روش کمک بگیرید که آنها را به هدفهای کوچکتر تقسیم کنید. از اولین موردی که پیش میاید شروع کنید. بعد از آن، هدفهای جدید را مورد توجه قرار دهید. شما نمیتوانید لیست کاملی از همه هدفهایی که در حال تغییر هستند، تهیه کنید.
هر هدفی باید به روشنی تعریف شود. برای مثال اگر شما بخواهید وزنتان را کاهش دهید، ممکن است از اینجا شروع کنید که تصمیم بگیرید در این رابطه تمرین هایی را دنبالکنید.اما باید برای انجام این کار، برنامه شما به روشنی تعریف شده باشد.
بهتر است مشخص کنید که قصد دارید 30 دقیقه در روز پیادهروی کنید. شاید عاقلانهتر باشد که از خودتان انتظار بهترین برخورد در هر موردی را نداشته باشید. برای مثال شما میتوانید تصمیم بگیرید که به جای 30 دقیقه در روز، در 3 روز هفته، حداقل 30 دقیقه پیادهروی داشته باشید. در این برنامه، امکان موفقیت بیشتری برای شما هست چون ممکن است هر روز نتوانید این کار را دنبال کنید.
اگر شما بخواهید به یک شانس و فرصت بزرگ دسترسی پیدا کنید، این عقیده خوبی است که آن را به یک سری هدفهای کوچک تقسیم کنید که قدم به قدم به هدف نهاییتان نزدیک شوید. برای مثال، اگر خانه شما کثیف و بهمریخته است و شما از انرژی لازم برخوردار نیستید که همه جای آن را فورا تمیز کنید، شما میتوانید تصمیم بگیرید 30 دقیقه در روز به این کار بپردازید یا هر روز شنبه، یک اتاق را تمیز کنیدو سرانجام پس از چند هفته شما میتوانید یک خانه تمیز و زیبا داشته باشید.
این تغییرات کوچک در روشهای زندگی، آن هم در زمانی طولانی تر اغلب خیلی آسانتر از ایجاد تغییرات بزرگ فوری است.
برای مثال ممکن است تغییر کامل عادتهای غذایی کار سختی به نظر برسد. اما اگر شما گام اول را بردارید، پس از چند گام، متوجه خواهید شد که خیلی بیش از آنچه در ابتدا فکر میکردید امکان آن هست به این تغییرات دست یابید.
همشهری آنلاین
تجربه بهترین درس است هرچه که حق التدریس ان گران باشد.
من خودم را محتاج نمی دانم ،زیرا طریقه قناعت را یاد گرفته ام.
کاری که در راه خدا باشد ، مزد خدای همراه دارد.
نبوغ را می توان به عبارت دیگر،پشتکارو بردباری و شکیبایی گفت.
اتلاف وقت،خودکشی واقعی است.
پرسش های ما افکار ما را می سازد.
پیروزی نصیب کسانی می شود که بیش از همه استقامت دارند.
برای تقویت اراده بهترین وقت ایام جوانی است.
وقت سعادت مند بودن امروز است نه فردا.
جدیت و پشتکار مقصد را نزدیکتر می کند.
راز موفقیت در ثبات قدم نهفته است.
راز موفقیت را در زندگی کسانی اموخته اند که در زندگی موفق شده اند.
امروز تصمیم بگیرید به جای ان که قربانی تغییر باشید ، استاد تغییر باشید.
اگر اراده کنید مشکلات در مقابل شما پوچ می شوند.
اگر دشمنت با روی خوش نزدیکت شد،در برابرش خموش باش و تنهایش بگذار.
شهسواری به دوستش گفت: بیا به کوهی که خدا آنجا زندگی می کند برویم.میخواهم ثابت کنم که اوفقط بلد است به ما دستور بدهد، وهیچ کاری برای خلاص کردن ما از زیر بار مشقات نمی کند.
دیگری گفت: موافقم .اما من برای ثابت کردن ایمانم می آیم .
وقتی به قله رسید ند ،شب شده بود. در تاریکی صدایی شنیدند:سنگهای اطرافتان را بار اسبانتان کنید وآنها را پایین ببرید
شهسوار اولی گفت:می بینی؟بعداز چنین صعودی ،از ما می خواهد که بار سنگین تری را حمل کنیم.محال است که اطاعت کنم .
دیگری به دستور عمل کرد. وقتی به دامنه کوه رسید،هنگام طلوع بود و انوار خورشید، سنگهایی را که شهسوار مومن با خود آورده بود،روشن کرد. آنها خالص ترین الماس ها بودند.
مرشد می گوید:تصمیمات خدا مرموزند،اما همواره به نفع ما هستند .
پائولوکوئیلو
دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند.بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند.یکی از آنها از سر خشم؛بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود؛سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید،روی شنهای بیابان نوشت((امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد.))آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند.تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛لغزید و در آب افتاد.نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد.بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛یر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد:((امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد)) دوستش با تعجب پرسید:((بعد از آنکه من با سیلی ترا آزردم؛تو آن جمله را روی شنهای بیابان نوشتی ولی حالا این جمله را روی تخته سنگ نصب میکنی؟)) دیگری لبخند زد و گفت:((وقتی کسی مارا آزار میدهد؛باید روی شنهای صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش؛آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما میکند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد.))
هرکسی استعدادی دارد. شاید استعداد شما پاشیدن شیر از دماغتان باشد...اما هرچه که باشد این هم استعدادی است. و تقریباً از همه استعددها می شود پول درآورد. کلید کار این است که آن استعداد پنهانتان را پیدا کنید و بعد آنرا به شکل یک بیزنس دربیاورید. متاسفانه خیلی ها در آن قسمت پیدا کردن استعداد درجا می زنند. به همین خاطر در این مقاله 55 راه برای پیدا کردن استعدادهای پنهانتان معرفی می کنیم تا کار برایتان ساده تر شود.
ادامه مطلب ...رسیدن به راستی و درستی چندان سخت و پیچیده نیست کافیست کمی به خوی کودکی برگردیم . ارد بزرگ
واین آغاز انسان بود.
از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش فقط یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود و مکافات این وسوسه هبوط بود.
فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد.
انسان گفت: اما من به خودم ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.
خدا گفت: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد؛ زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و باطل، از خطا و از صواب؛ و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد، تو باز خواهی گشت، وگرنه...
و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود.
و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.
انسان دستهایش را گشود و خدا به او اختیار داد.
خدا گفت: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداش به گزیدن توست.
عقل و دل و هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی. و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و صبوری را. واین آغاز انسان بود.
عرفان نظر آهاری
نامی نداشت و شناسنامهای هم. پیشانیاش، شناسنامهاش بود. محل تولدش دنیا بود و صادره از بهشت.هیچوقت نشانی خانهاش را به ما نداد. فقط میگفت: ما مستأجر خداییم ،همین. هر وقت هم که پیش ما میآمد، میگفت: باید زودتر بروم، با خدا قرار دارم.تنها بود و فکر میکردیم شاید بیکس و کار است. خودش ولی میگفت: کس و کارم خداست.برای خدا نامه مینوشت. برای خدا گل می فرستاد. برای خدا تار میزد. با خدا غذا میخورد. با خدا قدم میزد. با خدا فکر میکرد. با خدا بود.
میگفت: صبح رنگ خدا دارد، عشق بوی خدا دارد. چای، طعم خدا دارد.
میگفتیم: نگو، اینها که میگویی، یک سرش کفر است و یک سرش دیوانگی.
اما او میگفت و بین کفر و دیوانگی میرقصید.
ما به ایمانش غبطه میخوردیم، اما میگفتیم: بگذار، خدا همچنان بر عرش تکیه زند، خدای ملکوت را این همه پایین نیاور و به زمین آلوده نکن. مگر نمیدانی که خدا مُنزه است از هر صفت و هر تشبیه و هر تمثیلی.
پس زبانت را آب بکش.
او را ترساندیم، واژههایش را شستیم و زبانش را آب کشیدیم. دیوانگیاش را گرفتیم و خدایش را؛ همان خدایی را که برایش گُل میفرستاد و با او قدم میزد.
و بالاخره نامی بر او گذاشتیم و شناسنامهای برایش گرفتیم و صاحبخانهاش کردیم و شغلی به او دادیم.
و او کسی شد همچون ما...
سالها گذشته است و ما دانستهایم که اشتباه کردیم. تو را به خدا اما اگر شما روزی باز مؤمن دیوانهای دیدید، دیوانگیاش را از او نگیرید، زیرا جهان سخت به دیوانگی مؤمنانه محتاج است!
از: عرفان نظرآهاری
باید به دو اصل مهم در زندگی توجه نمود :
1ـشما نوع نگاه و نگرش خود را نسبت به زندگی ، انتخاب می کنید که اگر چنین کنید تقریبا می توانید از هر شغلی لذت ببرید .
2ـاگر در زمینه مورد علاقه خود کارکنید شادتر خواهید زیست ، احتمال موفقیت تان بیشتر خواهد بود و احتمالا پول بیشتری بدست خواهید آورد . بنابراین من اول می گویم : تصمیم بگیرید به هر کاری که در حال حاضر مشغولید عشق بورزید و بعد می گویم :پیرو قلب خود باشید . آیا میان این دو تناقضی وجود دارد ؟ خیر . اولا در کوتاه مدت همه ما باید بهترین استفاده را از موقعیتها ببریم . مثلا اگر به پول نیاز داریم باید شغل فعلی خود را حفظ کنیم و در عین حال برای آینده برنامه ریزی کنیم . اما در دراز مدت تنها با انجام کار مورد علاقه است که می توانیم احساس رضایت خاطر پیدا کنیم . معمولا به نظر می رسد که شغل دیگران آسانتر ، جذابتر و پر درآمدتر از شغل ماست! پرستاران به شغل پزشکان ، اداری به فنی و همه به شغل مدیرانشان غبطه می خورند . اما در نهایت به این نتیجه می رسیم که در هیچ کاری ایده آلی وجود ندارد . چرا؟ جواب واضح است دیگران نمی توانند و یا نمی خواهند کاری را انجام دهند بنابراین به ماحقوق می دهند تا کار آنها را انجام دهیم اگر مشکلی برای حل کردن نبود که شغلی برای ما وجود نمی داشت .
اگر شغلتان را دوست نداری دو راه دارد:
یا نگرش خود را تغییر دهید یا شغلتان را . یکی از بزرگان مملکت گفته است در جامعه ما کسی که حاضر است مدیر شود یا عاشق است یا دیوانه . آیا بهتر نیست به جای جدا کردن کار از فراغت آنها را مجموعه زندگی بدانیم ؟ دوست داشتن یک شغل مثل عاشق شدن است عشق ممکن است در آغاز از احساسات تند و افراطی ریشه بگیرد اما در دراز مدت به تصمیم قاطعانه نیاز دارد.
نتیجه :
انسان اگر عاشق کار و خدمت باشد زندگی را به دو بخش کار و فراغت تقسیم نمی کند . برچسب زدن بر ساعات زندگی باعث محدود شدن ما می شود . شما می توانید در زمان راه رفتن هم به فکر بهتر بودن کار و محیط آن باشید و از این افکار لذت ببرید . افراد عاشق دایم با معشوق خود هستند . پس بیایید عاشق کارمان باشیم.
مجله موفقیتhttp://www.fxacm.com
عامل بسیار موثر برای افزایش اعتماد به نفس ، ارتباط با خداست . کسی که از خدا حمایت می طلبد ، پشتوانه بسیار عظیمی را احساس می کند . کمک خواستن از خدا یعنی بهره گرفتن از کل نیروی طبیعی و ماورای طبیعی . کسی که از عظیم ترین نیروی هستی بهره می برد و او را به یاری می طلبد ، حتی توانایی جا به جا کردن کوهها را در خود حس می کند . اعتقاد و هدایت از خدا ، توانایی شما را خداگونه می کند . وقتی شما به خدا توکل می کنید ، آن نیروی عظیم را در خود حس می کنید و از قدرت و اعتماد به نفسی سرشار بهره مند می شوید که هرگونه ترس از شکست را در شما می کشد و از بین می برد . با خدا باشید و به او توکل کنید . از او یاری بخواهید . هر روز صبح با خود بگویید :( امروز به خدا توکل می کنم و اداره عالی امور را به خدا می سپارم ) با توکل به خدا نیروی عظیمی در شما بوجود می آید که باعث اعتماد به نفس می شود . این اعتماد به نفس قدرتی خداگونه دارد. پس همیشه و مدام به خدا توکل ذاشته باشید.
منبع:مجله موفقیت http://www.fxacm.com
۱.امروز یکی از بهترین روزهای زندگی من است.قدرت کامیابی بخش خدا به یکایک
ثانیه هایامروزم برکت میدهد تا به عالیترین ثمرات نیکو برسم.
2.هر روز از هر جهت وضع من بهترو بهتر میشود.در جهانم همه چیز نیکوست.
3.من به هر کاری که دست بزنم موفق و پیروز میشوم.تمام عوامل موفقیت
درون من هست.
4.من خودم را همینگونه که هستم کاملا دوست دارم و هر لحظه بهترو بهتر میشوم.
5.من به فکر راههایی برای کمک به بهبود جهان هستم و آنها را اجرا میکنم.
ادامه مطلب ...
«اگر قرار باشد جملهای را انتخاب کنم تا با آن تمامی پند و اندرزم را بیان کرده باشم، فقط خواهم گفت: هرگز نگــذار افکار بد به ذهنت راه یابد!» کنفوسیوس
آیا شما از جمله افرادی هستید که مغلوب احساسشان میشوند و یا جزو افرادی هستید که با فکر و درایت بر احساسشان کنترل دارند؟ نمیدانم شما جز افراد خوشبین هستید یا نه، اما اگر در اطرافتان با افراد خوشبینی سروکار داشته باشید و نگاهی بهخصوصیات و ویژگیهای اساسی این افراد بیندازید، درمییابید که رمز موفقیت و بشاش بودن این افراد در نوع نگاه آنها به زندگی و مسائل پیرامونشان و همچنین کنترل آنها برافکار و احساسشان است، زیرا این افراد بهخوبی به این امر واقفاند که سرنوشت زندگیشان فقط بهدست خودشان رقم میخورد و خود حاکم بر سرنوشتشان هستند و نه محکوم به سرنوشتشان.
ادامه مطلب ...خواص صلوات صلوات فرستادن بر حضرت محمد(ص) ((اللهم صلی علی محمد و آل محمد)):
روایتی از حضرت محمد(ص)در اعجاز صلوات فرستادن:
1. پیامبر اکرم (ص) فرمودند:هر کس صلواتی بفرستد حق تعالی ثواب هفتاد شهید را به او میدهد و او را از گناهان بیرون میاورد مانند روزی که از مادر متولد شده است.
2. وقتی چیزی را فراموش کردید بر من صلوات بفرستید که موجب یاد آمدن آن چیز خواهد شد.
3.کسی که به پیامبر اکرم (ص)در هنگام نوشتن صلوات بفرستد(صلوات مکتوب)مادامی که نام حضرت درآن نوشته به چشم می خورد ملائکه برای او طلب رحمت و استغفار میکنند.
4. پیامبر اکرم (ص):از جبرئیل پرسیدم محبوب ترین اعمال کدام است؟پاسخ داد:صلوات و درود فرستادن بر شما ای محمد!و محبت علی ابن ابیطالب(ع).
5. صلوات بر من و اهل بیت من نفاق را از بین میبرد.
امام جعفر صادق (ع) در میان عده ای از اصحاب نشسته اند که مردی نزدیک می آید :
- نیازمندم، کمکم کنید. فقیرم، بی چیزم کمکم کنید ...
امام (ع) از ظرف انگوری که در مقابلشان قرار دارد خوشه ای برمی دارند و به او میدهند.
- انگور می خواهم چکار، پول بدهید!
حضرت انگور را درون ظرف برمیگردانند و می فرمایند : انشا الله خدا مشکلت را حل کند.
سائل می رود، ولی خیلی زود برمی گردد.
- عیبی ندارد، همان انگور را بدهید.
حضرت این بار چیزی به او نمی دهد و همان دعا را برایش تکرار می کنند.
کمی بعد فقیر دیگری می آید؛ نیازمندم، کمکم کنید....
امام صادق (ع) چند حبه انگور را که دردست دارند به او می دهند.
- سائل آنها را می گیرد و در حالی که به راه می افتد می گوید : الحمدالله.
امام که صدای او را می شنود می فرماید: کمی صبر کن.
سپس هر دو دست مبارکش را پر از انگور می کند و به او می دهد.
مرد فقیر انگور ها را می گیرد و می گوید : الحمدالله رب العالمین.
امام رو به یکی از همراهان خود کرده می گوید : چه قدر پول همراه داری؟
می گوید : 20 سکه.
امام می فرماید : از سوی من همه را به این مرد بده.
سائل سکه ها را می گیرد و باز می گوید الحمدالله رب العالمین.
امام (ع) که چیزی دیگری همراه ندارد، عبای خود را به فقیر می دهد.
مرد با خوشحالی می گوید : از شما ممنونم که مرا با لباس خود پوشاندید.
حضرت سکوت می کنند و مرد با خوشحالی از آنها دور می شود.
رسول اکرم (ص) می فرمایند : همسایه خوبی برای نعمت ها باشید و آن ها را آزرده و فراری نکنید.
بسیار کم اتفاق می افتد که نعمتی از دست کسی بگریزد و دوباره نزد او بازگردد.
به راستی کسی که بجای استفاده درست از نعمت های سلامتی، عقل و عمر، این سرمایه ها را در کارهای بیهوده حدر می دهد، آیا جز سرافکندگی و خجالت، عاقبت دیگری خواهد داشت؟
دسته ای از مفسرین معتقدند او پیامبر بوده ولی اغلب او را حکیمی فرزانه دانسته اند. در سیاهی چهره او تردیدی نیست ولی حکمت بی نظیرش، سیرت او را بسیار منور کرده بود. کسی از او پرسید مگر تو همدوش ما گوسفند چرانی نمی کردی چه شد که به این مقام و منزلت رسیدی؟
لقمان پاسخ داد: خدا را شناختم، امانت را حفظ کردم، راست گفتم و از حرف بی فایده و بی مورد پرهیز کردم.
بعضی گفته اند او پسر خواهر ایوب بوده و بعضی دیگر او را پسر خاله ایوب معرفی کرده اند و عده ای دیگر او را از عمو زادگان ابراهیم علیه السلام دانسته اند.