وقتی باران می بارد

باران بهانه بود تا تو زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی!...

وقتی باران می بارد

باران بهانه بود تا تو زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی!...

آرزوی کافی

اخیراً در فرودگاه گفتگوی لحظات آخر بین مادر و دختری را شنیدم
هواپیما درحال حرکت بود و آنها در ورودی کنترل امنیتی همدیگر را بغل کردندو مادر گفت: " دوستت دارم و آرزوی کافی برای تو میکنم." دختر جواب داد: " مامانزندگی ما باهم بیشتر از کافی هم بوده است. محبت تو همه آن چیزی بوده که من احتیاجداشتم. من نیز آرزوی کافی برای تومیکنم."
آنها همدیگر را بوسیدند و دختر رفت. مادر بطرف پنجره ای که من در کنارش نشسته بودم آمد. آنجا ایستاد و می توانستمببینم که می خواست و احتیاج داشت که گریه کند.

ادامه مطلب ...

خلقت زن

از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.
فرشته ای ظاهرشد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟

ادامه مطلب ...

مهدی جان!

به روسیاهی ‌مان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی و گنهکارند، قلبمان را ببین که هر روز، صبح و شام تو را می‌خوانند

انتظار

هنوزم انتظارم انتظار است

هنوزم دل به سینه بی قرار است

هنوزم خواب می‌بینم به شبها

همان مردی که بر اسبی سوار است

همان مردی که آید جمعه روزی

و این پایان خوب انتظار است

بیا مهدی شب هجران سحرکن!

بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب
که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
بخوان دعای فرج را و نا امید مباش
بهشت پاک اجابت هزار در دارد
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است
خدای را، شب یلدای غم سحر دارد
بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال
مسافر دل ما، نیت سفر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ز پشت پردۀ غیبت به ما نظر دارد


بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا
حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد

یامهدی ادرکنی!

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی............چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن..............خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم نه؛ ولی................................برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام.......................دوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی
 

 

 

 

 

الهم عجل لولیک الفرج

عصبانیت!

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

 

ادامه مطلب ...

حالا که رفته ای!

حالا که رفته‌ای
دوباره به همان جا می‌روم
چه بی برگ و بار نگاهم می‌کنند
درخت‌های گردو، گیلاس، خرمالواز کوچه باغ بی‌حرف
به امام‌زاده شعیب می‌رسم
کسی نیست
گریه می‌کنم
می‌مانم
برمی‌گردم

 
*****
حالا که رفته‌ای
بی‌هوا و بی حوصلهسر به بیابان می‌گذارم
در دو راهی امام‌زاده داوود و سنگان
توقف می‌کنم
تکه‌ای از ماه در دامنم می‌افتد
 
*****
حالا که رفته‌ای
کسانی از کنارت عبور می‌کنند
کسانی در عکست می‌ایستند
از تو می‌پرسند
و کسانی شک نمی‌کنند
شکسته می‌شوند 
 
 
منبع: کتاب حالا که رفته‌ای/محمدرضا عبدالملکیان

بی وفا

آروم نشستی رو به روم، به کی داری فکر می‌کنی؟ 


منو گذاشتی نا تموم، به کی داری فکر می‌کنی؟ 

فکر من همراه توئه، فکر تو همراه کیه؟ 
چشمای اشک آلود تو، باز خیره به راه کیه؟

بگو کدوم رویای دور، آشفته حالت میکنه؟
بهم بگو چشمای کی، غرق خیالت میکنه؟

غرق خیال کی شدی، که من به یادت نمیام؟
این همه بی توجهی، به من و بغض تو صدام!

هم گریه‌ی شب‌های من، به کی داری فکر می‌کنی؟
مرهم گریه‌های من، به کی داری فکر می‌کنی؟

آروم نشستی رو به روم، به کی داری فکر می‌کنی؟
منو گذاشتی نا تموم، به کی داری فکر می‌کنی؟
 
 
 
گردآوری: گروه سرگرمی سیمرغ

گریه

گریه نمی‌کنم نه اینکه سنگم
گریه غرورمو به هم می‌زنه
مرد برای هضم دلتنگیاش
گریه نمی‌کنه قدم می‌زنه
گریه نمی‌کنم نه اینکه خوبم
نه اینکه دردی نیس نه اینکه شادم
یه اتفاق نصفه نیمه‌ام که
یهو میون زندگی افتادم
یه ماجرای تلخ ناگزیرم
یه کهکشونم ولی بی ستاره
یه قهوه که هر چی شکر بریزی
بازم همون تلخی ناب و داره
اگه یکی باشه منو بفهمه
براش غرورمو به هم می‌زنم
گریه که سهله زیر چتر شونه‌اش
تا آخر دنیا قدم می‌زنم
گریه نمی‌کنم نه اینکه سنگم
گریه غرورمو به هم می‌زنه
مرد برای هضم دلتنگیاش
گریه نمی‌کنه قدم می‌زنه

چرا باید دیگران را ببخشیم...؟

 

بخشش میتواند مسیر زندگی افراد را عوض کند. البته نه بخششی که به معنای فراموش کردن و پاک کردن گذشته است، بلکه بخشیدن به معنای واقعی و از اعماق قلب و ته دل.
 
 البته باید دقت کنیم که ما نباید سعی در عوض کردن رفتار فرد مقابل داشته باشیم چراکه کنترل رفتار افراد دست ما نیست اما کنترل خشم و عصبانیت خودمان در دست خودمان است. در اینجا دلایلی برای بخشیدن افراد ذکر می‏گردد :

۱ - نبخشیدن افراد مانند حمل کردن توده‏ای از بار منفی است که همین امر موجب اختلالاتی در ذهن و متعاقب آن در جسم انسان می‏شود. چراکه هر تصوری در درون، انعکاسی به بیرون دارد.

۲ - گذشته‏ای خوب و عاری از تقصیر و گناه دیگران باعث شادابی و سرحالی می‏شود و باعث می‏شود که با هر نگاه به گذشته، فقط خاطرات خوش و خوب جلوه کند و با بخشیدن خاطرات بد و منفی خودبخود پاک می‏شوند.

۳ - بینش افراد نسبت به ما و شخصیت ما بهتر شده و ما را به عنوان فردی با گذشت و مورد اعتماد قبول می‏کنند همچنین با بخشیدن، فرد مورد نظر را برای همیشه مدیون خود کرده‏ایم. (البته اگر خطای وی به عمد بوده باشد)

۴ - شاید این شرایط برای خود ما هم پیش آید و ما نیز روزی نیازمند بخشیده شدن از جانب دیگران شویم. پس قانون کارما را به یاد آوریم و بومرنگ خود را به سمت بخشش افراد پرتاب کنیم تا با بخشیده شدن از جانب دیگران به سمتمان بازگردد.

گردآوری:گروه سرگرمی سیمرغ 

فواید لبخند زدن

1. .لبخند جذابتان می‌کند...

همه ما به سمت افرادیکه لبخند می‌زنند کشیده می‌شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می‌کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.

2. لبخند حال و هوایتان را تغییر می‌دهد...

دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می‌زند.

3. لبخند مسری است...

لبخند زدن برایتان شادی می‌آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می‌کشید.

4. لبخند زدن استرس را از بین می‌برد...

وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر می‌شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.

5. لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می‌کند...

به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا .به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.

6. لبخند زدن فشارخونتان را پایین می‌آورد...

وقتی لبخند می‌زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می‌آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.

7. لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می‌‌کند...

تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می شود. می‌توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.

8. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می‌دهد...

عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می‌شوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید.

9. لبخند زدن باعث می‌شود موفق به نظر برسید...

به نظر می‌رسد که افرادیکه لبخند می‌زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می‌کنند.

10. لبخند زدن کمک می‌کند مثبت اندیش باشید...

لبخند بزنید.. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می‌فرستد که "زندگی خوب پیش می‌رود". پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.  

پس....همیشه لبخند بزنید.
 
گردآوری:گروه سرگرمی سیمرغ

بیا

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو وبگویم 

  

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

چیزهایی که نگفتم ...

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست  

، نگفتم : عزیزم ، این کار را نکن 

 . نگفتم : برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده  

. وقتی پرسید دوستش دارم یا نه ، 

 رویم را برگرداندم 

حالا او رفته  

و من تمام چیزهایی را که نگفتم ،  

می شنوم 

. نگفتم : عزیزم متاسفم ،  

چون من هم مقّصر بودم 

. نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاریم ، 

 چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است.  

 گفتم : اگر راهت را انتخاب کرده ای ، 

 من آن را سد نخواهم کرد 

حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم ،  

می شنوم 

او را در آغوش نگرفتم 

 و اشک هایش را پاک نکردم  

نگفتم : اگر تو نباشی 

 زندگی ام بی معنی خواهد بود 

. فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد 

. اما حالا ، 

 تنها کاری که می کنم 

 گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم 

نگفتم :بارانی ات را درآر...  

قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم.  

نگفتم :جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست 

. گفتم : خدانگهدار ،  

موفق باشی ،  

خدا به همراهت 

 .او رفت و مرا تنها گذاشت

تا با تمام چیزهایی 

 که نگفتم ،  

زندگی کنم

 

 

 

 

شل سیلور استاین 

 

 

یادمان باشد......

یادمان باشد ،اگر شاخه گلی را چیدیم 

 وقت پرپر شدنش، سوز و نوائی نکنیم  

 پر پروانه شکستن هنر انسان نیست 

گر شکستیم زغفلت، من و مائی نکنیم   

یادمان باشد ، سر سجاده عشق 

 جز برای ، دل محبوب ، دعائی نکنیم  

 یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند  

 طلب عشق، ز هر بی سر و پائی ، نکنیم

سیزده نکته برای زندگی از گابریل گارسیا مارکز

دوستت دارم ، نه به  خاطر شخصیت تو، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم.

هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث ریختن اشکهای تو نمی شود.

اگر کسی تو را آنطور که می خواهی دوست ندارد به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.

بدترین شکل دلتنگی برای کسی آنست که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید.

هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو شود.

تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ولی برای یک نفر تمام دنیا هستی.

هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند نگذران.

شاید خدا خواسته است که بسیاری از افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به این صورت وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکرگزار باشی.

به چیزی که گذشت غم مخور به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن.

همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده است دوباره اعتماد نکنی.

خود را به فردی بهتر تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.

زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری

شب مهتاب!

بی تو ، 

 مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم 

 همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم  

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم  

شدم آن عاشق دیوانه که بودم !  

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید 

 باغ صد خاطره خندید 

 عطر صد خاطره پیچید 

 یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم  

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم 

 ساعتی بر لب آن جوی نشستیم 

 تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت 

 من همه محو تماشای نگاهت  

آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام 

 خوشه ماه فرو ریخته در آب 

 شاخه ها دست برآورده به مهتاب 

 شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ 

 یادم آید : 

 تو بمن گفتی : 

 ازین عشق حذر کن !  

لحظه ای چند بر این آب نظر کن 

 آب ، آئینة عشق گذران است 

 تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است 

 باش فردا ، که دلت با دگران است 

 تا فراموش کنی ، 

 چندی ازین شهر سفر کن !  

با تو گفتنم : حذر از عشق ؟ 

 ندانم سفر از پیش تو ؟  

هرگز نتوانم  

روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد 

 چون کبوتر لب بام تو نشستم 

 تو بمن سنگ زدی ،  

من نه رمیدم ،  

نه گسستم  

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم 

 تا به دام تو درافتم ، 

 همه جا گشتم و گشتم  

حذر از عشق ندانم 

 سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … ! 

 ا شکی از شاخه فرو ریخت  

مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت ! 

 اشک در چشم تو لرزید 

 ماه بر عشق تو خندید  

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم 

 پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم ، 

 نرمیدم 

 رفت در ظلمت غم 

 ، آن شب و شبهای دگر هم  

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم 

 نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم ! 

 بی تو ، 

 اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم 

 

 

 فریدون مشیری